هاروی مک کیمی گوید:
روزی پس از خروج از فرودگاه، به انتظار تاکسی ایستاده بودم که راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت :
لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید ...
سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت: لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند
توجه کنید ! ........................................... ادامه مطلب ....................

فول ارشیو داستان کوتاه !! کلیک کنید"

زن غرغرو شوهر غرغرو مرد غرغرو کودک غرغرو خبرنگار غرغرو غرو لند کردن+داستان برای غر غروها غرو لند کردن غر زدن فاجعه زندگی دقت کنید+