پاییز
غم از پیِ غم همیشه یکریز آمد
بغض از پسِ بغضهای لبریز آمد
عمریست که در حافظهی تقویمم
پاییز نرفته باز پاییز آمد...
غم از پیِ غم همیشه یکریز آمد
بغض از پسِ بغضهای لبریز آمد
عمریست که در حافظهی تقویمم
پاییز نرفته باز پاییز آمد...
همه ی پل های پشت سرم را خراب کردم ؛ از عمد
راه اشتباه را نباید برگشت
فقط ی یادگاری جا گذاشتی/تویی ک روی قلبم پا گذاشتی/اونم میبینمو گریم میگیره/باهاش حرف میزنم غصه م میگیره/مگه قرار نبود با من بمونی/تویی ک عشقو از چشام میخونی/بگو چی شد دلت ازم بریده/اخه چی شد ک عشقمو ندیده...
پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتند این چه بود
گفت این سگ گاه گاهی کوی لیلی میرود...
مخاطب شعرهای من معشوقی است که هنوز به دنیا نیامده نه تویی که مدتهاست از دنیای من رفته ای ...
گفت خداحافظ!
و
رفتنش را تماشا کردم...
از آن روز به بعد آموختم کسی ضربان قلبت را نمیشنود
باید لب به سخن گشود...
یک روزی هست که خدا چرتکه دستش میگیرد و
حساب کتاب می کند
و آن روز تو باید تاوان آنچه بامن کردی را بدهی
فقط نمیدانم تاوان دادن آن موقع تو
به چه درد من میخورد؟؟؟