مباد راز صبح را شبانه برملا کنم
و نامِ نامی تو را میانِ تب صدا کنم
تو رفته‌ای و رفتنت نرفته‌است از سرم
نمی‌رود... مگر خودم سر از تنم جدا کنم
مخواه از تو بگذرم، تو خود میان خواب هم
رها نمی‌کنی مرا، چگونه من رها کنم؟

 

شب بخیر